سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اگر من هنوز ازدواج نکرده ام

تقصیر ساعت کاری ام است که صبح خروسخوان می روم و غروب می آیم و شانس دیده شدن را از دست می دهم
تقصیر خواهرم است که از شوهرش طلاق گرفت و باعث شد نظر همه نسبت به ما عوض شود
تقصیر بابا است که آن قدر پول ندارد که چشم ملت در بیاید
تقصیر مامان است… مگر نمی گویند مادر را ببین دختر را بگیر؟
تقصیر پسرعموست که نفهمید عقد دختر عمو و پسرعمو را در آسمان ها بسته اند
تقصیر استادمان است که جلوی همه به من ابراز علاقه کرد و باعث شد دیگر کسی جرات نکند از من خواستگاری کند
تقصیر مادر شوهر عمه است، می دانم که بختم را او بسته
تقصیر پسر همسایه دست راستی است که به خودش اجازه داد از من خواستگاری کند
تقصیر پسر همسایه دست چپی است که به خودش اجازه نداد ازمن خواستگاری کند
تقصیر تلویزیون است که توی همه سریال هایش همه جوان ها ازدواج می کنند و اصلا به مشکلات

تقصیر ساعت کاری ام است که صبح خروسخوان می روم و غروب می آیم و شانس دیده شدن را از دست می دهم
تقصیر خواهرم است که از شوهرش طلاق گرفت و باعث شد نظر همه نسبت به ما عوض شود
تقصیر بابا است که آن قدر پول ندارد که چشم ملت در بیاید
تقصیر مامان است… مگر نمی گویند مادر را ببین دختر را بگیر؟
تقصیر پسرعموست که نفهمید عقد دختر عمو و پسرعمو را در آسمان ها بسته اند
تقصیر استادمان است که جلوی همه به من ابراز علاقه کرد و باعث شد دیگر کسی جرات نکند از من خواستگاری کند
تقصیر مادر شوهر عمه است، می دانم که بختم را او بسته
تقصیر پسر همسایه دست راستی است که به خودش اجازه داد از من خواستگاری کند
تقصیر پسر همسایه دست چپی است که به خودش اجازه نداد ازمن خواستگاری کند
تقصیر تلویزیون است که توی همه سریال هایش همه جوان ها ازدواج می کنند و اصلا به مشکلات ما جوان های ازدواج نکرده نمی پردازد
تقصیر مطبوعات است که توی مطالبشان همه جوان ها از هم طلاق می گیرند و مردم را نسبت به ازدواج بدبین می کنند
تقصیر دولت است که فکری برای حل بحران ازدواج جوان ها نمی کند
تقصیر مجلس است که به جای سربازی اجباری، پسرها را مجبور به ازدواج اجباری نمی کند
تقصیر مردم است که انقلاب کردند و باعث شدند مدارس مختلط جمع بشود
تقصیر رییس جمهور است که نمی آید مرا بگیرد برای پسرش!!؟
تقصیر عراق است که کلی از پسرهای آماده ازدواج ما را به کشتن داد
تقصیر انگلیس است، این که اصلا گفتن ندارد. همه می دانند.


عاقد دوباره گفت: وکیلم؟

شعری شنیدنی از پروانه نجاتی، بانوی شاعر به یاد شهدای انقلاب و دفاع مقدس ... 

 عاقد دوباره گفت: « وکیلم؟...» 

 پدر نبود! ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود 

 گفتند: رفته گل... نه... گلی گم... دلش گرفت 

 یعنی که از اجازه بابا خبر نبود  

هجده بهار منتظرش بود و برنگشت 

 آن فصل های سرد که بی درد سر نبود  

ای کاش نامه یا خبری، عطر چفیه ای  

رویای دخترانه او بیشتر نبود 

 عکس پدر، مقابل آیینه، شمعدان 

 آن روز دور سفره، به جز چشم تر نبود  

عاقد دوباره گفت: وکیلم؟... دلش شکست 

 یعنی به قاب عکس، امیدی دگر نبود 

 او گفت: با اجازه بابا... بله... بله 

 مردی که غیر خاطره ای مختصر نبود